پاسخی به شبهه افکنی های اخیر در باب شعائر حسینی

    در پی انتشار سخنرانی یکی از چهره های سیاسی و حوزوی اصفهان و ایراد برخی نظرات شبهه برانگیز  در باب عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در یکی از اجلاسیه های بین المللی ، حجت الاسلام والمسلمین امیری سوادکوهی در مقاله ای علمی ضمن تبیین شخصیت والای امام حسین علیه السلام ، نظرات وی را با استدلال صریح رد نموده و وی را به ملاحظات دقیق علمی فراخواند.
    وی در بخشی از این نقد علمی تأکید کرد: خورشید درخشش و فروغ خود را دارد و خدای متعال اراده فرموده که شعائر حسینی تا روز قیامت استوار و پابر جا باشد.خوب است برخی با آتش بازی نکنند و روی خود را در مقابل تاریخ بیش از این سیاه جلوه ندهند که مخالفت با شعائر حسینی آتش دنیا و آخرت را در  پی دارد وَ ذلِک هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ.
    متن کامل این مقاله علمی بدین شرح می باشد:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    اَلحَمدُ لله رَبِّ العالمين، وأفضَلُ الصلاةِ والسلامِ على نبيِّ الرحمةِ والهدى محمَّدٍ المصطفَى وآلِهِ المعصومين، أعلامِ الدينِ وقواعدِ العلمِ، الّذينَ قالَ اللهُ عزَّ وجلَّ فيهِمْ:﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾ [1].وجعلَ أجرَ نبيِّهِ محمَّدٍ صلواتُهُ عليهِ وَ عليهمْ مودَّتَهُمْ في كتابِهِ، فقال تعالى: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرَاً إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُرْبَى﴾[2].
    وَالحمدُ لله الّذي مَنَّ علينا من بينِهِم بسفينةِ النجاة، ومصباحِ الهدَى الإمامِ الحسينِ بْنِ عليٍّ عليهما السلام الذي أجمع المسلمون على أنّ رسولَ الله صلى الله عليه وآله قالَ فيه: حسينٌ منّي وأنا مِنْ حسين أحبَّ الله مَنْ أحبَّ حسيناً، حسينٌ سِبْطٌ مِنَ الأسباط [3].
    چندی پیش در یکی از اجلاسیه های بین المللی مربوط به تجلیل از پیر غلامان سید الشهدا علیه السلام در دارالولایه ی اصفهان، یکی از روحانیون محترم بیاناتی که به تعبیر خودشان از حدس و گمان نشأت می گرفت را مطرح و  با طرح مطالبی غیر مستند، گریه ی بر سید و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام را بی اثر و واژه ی مبارک پیر غلامی امام حسین علیه السلام را اشتباه و نوکری آستان با عظمت حسینی را بی معنا جلوه داده و از سوی دیگر جامعه را به عبد خدا بودن فراخواند!.
    در این نوشتار مجمل در پی آن هستیم که به بخشی از سخنانِ این نوع تفکر پاسخی داده تا خدای ناکرده تعدادی انگشت شمار در جامعه ی اسلامی به چنین سخنان ضعیفی تکیه ننموده و دشمنان قرآن و عترت نیز دلگرم به آن نشوند.
    خورشید درخشان حسین بن علی علیهما السلام که تمامی موجودات عالم، بواسطه او ارتزاق می کنند و برای رسیدن به کمالات الهی، به ریسمان محکم ولایتش چنگ می زنند، نور هدایتش سبب نجات میلیون ها انسان گنهکار و سرگردان بسوی کمالات و معنویات گشته و وجود نازنینش به ادیان الهی هویت و اصالت بخشیده است، چرا که اگر خون پاکش نبود ، پیروان ادیان توحیدی، تابوت آیین خود اعم از اسلام و مسیحیت و یهودیت را به قبرستان فراموشی تشییع و به خاک می سپردند. از اینرو پیروان ادیان و مذاهب همواره امام حسین علیه السلام را تقدیس نموده و در عزای مصیبت او داغدار و ملتهبند. چرا که آنها پایداری دین خود را مدیون آن وارث با عظمت آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و خاتم پیامبران علیهم السلام می دانند و مجالس مربوط به سیدالشهدا علیه السلام نیز مصداق بارز تکریم شأن و عظمت خدای متعال و تعظیم شعائرالله و مقام و مرتبت یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر الهی است از اینرو جلسات و محافل اشک و ماتم حسینی پس از روز عاشورا در اقصی نقاط جهان برپا تا اهداف عالیه ی سید و سالار شهیدان را بپیمایند و بشریت را از فلاکت جهل رها ساخته و بسوی سعادت ابدی رهنمون سازند.
    … برخی گفته اند اشک و عزاداری در محافل عزای حسینی تنها مقوله ای احساسی است و ریشه ای ندارد و می بایست این جلسات استکبار ستیز باشد و نه احساسی! .
    در پاسخ به این مطلب عرضه می دارم: … اینکه جامعه و هیئات مذهبی می بایست استکبار ستیز باشند امری است کاملاً بدیهی و آشکار که هر عامیِ کم اطلاعی از این مقوله مطلع است و این مطلب، سخن جدیدی نیست و پس از واقعه ی روز عاشورا تا به امروز به تواتر در سخنان آل الله ، اهل منبر و شعر و ادب به مقوله ی مهم تولّی و تبرّی اشاره و ضمن ایراد مقاتل و بیان غربت و مظلومیت حسینی ، از استکبار ستیزی و انزجار از طاغوت سخن به میان آورده و اصل و بنای تأسیس و تشکیل هیئات مذهبی را مقابله ی علمی و سیاسی با جریانات انحرافی ضد دین اعم از قبل و حال و آینده گذاشته اند.
    اینکه انسان از استکبار ستیزی سخن بگوید و در مقابل از سلاح مهم و حیاتی به نام اشک غفلت ورزد و آنرا بی اهمیت جلوه دهد، بسیار جای تعجب و غیر قابل باور است و از کسی که در لباس مقدس رسول خاتم آرمیده، انتظار نمی رود که چنین بی پروا از خطوط قرمز مذهب حقه ی شیعه بگذرد و آن را سبک و بی اثر جلوه دهد؛ چرا که سیره ی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بر آن بود که برای مبارزه ی با ظلم و طواغیت و احیای راه و منش سید الشهدا علیه السلام از راه های مختلف بهره می بردند از جمله آن  راه ها این بود که حضرات معصومین علیهم السلام مردم را به محفل عزا ، اشک و گریستن جهت غربت و مظلومیت امام حسین علیه السلام دعوت می نمودند.
    خدای متعال این راه و منش را تأیید و مردم را به اشک دعوت می کند، آنجا که می فرماید: فَلْیَضْحَكُوا قَلِیلا وَلْیَبْكُوا كَثِیراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ [4]
    در آیه فوق خداوند به عملی امر می‌فرماید كه اگر خداوند به آن رضایت نمی‌داشت آن را مورد امر قرار نمی‌داد.خدای متعال در مدح أنبیاء خود این‌گونه می‌فرماید: إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِیّاً [5]چون آیات خدا بر آنها خوانده مى‏شد سجده‏كنان و گریه‏كنان مى‏افتادند. خدای متعال در صفات كسانی كه موهبت علم به آن‌ها عنایت شده است این‌گونه می‌فرماید: وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْكُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً[6]  ؛ مى‏افتند بر چانه‏ها، مى‏گریند و بر خشوع آنها مى‏افزاید.و یا خداوند سبحان در توصیف مؤمنان به هنگام نزول آیات قرآن این‌گونه می‌فرماید:تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنْ الدَّمْعِ [7]مى‏بینى كه چشمشان پر از اشك مى‏گردد. پس آن‌گونه كه ملاحظه شد در قرآن كریم گریه و ریزش اشك كه نتیجه انعطاف و تأثّرات روحی است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلكه مورد مدح و ستایش پروردگار قرار گرفته است، زیرا از فطریّات بشر و جزئی از شخصیّت مثبت انسان محسوب می‌‏شود.
    چهارمین پیشوای مسلمانان جهان، حضرت زین العابدین علیه السلام در مدت عمر شریف خویش، رنج و ناراحتی فراوانی را در زندگی متحمل گشت، به گونه ای که شنیدن آنها قلب هر مؤمنی را به درد می آورد، اوج این سختی و ناراحتی، در حادثه کربلای خونین بر قلب پاک و مطهّر حضرت وارد آمد. عمق مصیبت وارده بر ایشان، در حدّی است که بعد از شهادت سالار شهیدان، در طول 34 سال عمر با برکت خود، هر وقت از مصائب آن حادثه دلخراش یاد می کرد، اشک می ریخت. در روایتی آمده که: هرگاه غذایی نزد او می آوردند گریه می کرد، وقتی آبی برای ایشان می آوردند، اشک از دیدگان مبارک آن حضرت سرازیر می شد. [8]
    این اشک های سوزان علاوه بر اینکه ریشه عاطفی داشته و برخاسته از قلب سوخته حضرت امام سجاد علیه السلام است، عاملی بسیار کارآمد و مؤثر در تحکیم اهداف حسینی و متزلزل ساختن کاخ ستمگری دستگاه بنی امیه است. زیرا این اشکهای سوزناک، در حقیقت اعلام برائتی است از جبهه ی باطل و طبلی طنین انداز است که بر حمایت از جبهه ی حق و مقابله ی با باطل تا روز قیامت نواخته می شود.
    در واقع امام چهارم، با این گریه ها به جهانیان اعلام می دارد که حسین بن علی علیه السلام  حق است و یزید و عمالش باطل. با این اشک های پرسوز است که کاخ ستم به آتش کشیده شده و نابود می شود. این ناله ها است که یاد و خاطره کربلای خونین را همیشه در دلها زنده نگه می دارد. کربلایی که نام آن، تیری است دردناک بر قلب جنایتکران عالم که در اثر قساوت قلب و کوری چشم باطن از هر نوع ظلم و ستمی بر مردم بی پناه دنیا دریغ نمی ورزند.
    علما و فقهای عصر تعابیر فوق العاده ای نسبت به اشک بر امام حسین علیه السلام داشته و دارند و می فرمودند: زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئلۀ بسیار مهم سیاسی ـ عبادی است، عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد، یک مسئله سیاسی است، یک مسئله‌‎ای است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد.ما ملت گریۀ سیاسی هستیم، ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان می‌‎دهیم و سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است، خرد می‌‎کنیم.[9]
    اینکه دیگران را به عبد خدا بودن توصیه می کنند و اشک بر سیدالشهدا را جدای از این راه می دانند قابل تأمل است.
    آیا بهای عبودیت جز بهشت خلد برین است؟! .
    حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: اگر در نزد کسى که از حضرت حسین بن على علیهما السّلام یادی بشود و از چشمش به مقدار بال مگس اشک خارج شود اجر او با خدا است و حق تعالى به کمتر از بهشت براى او راضى نخواهد بود.
    طی طریق در مسیر عبودیت و بندگی با کشتی نجات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام میسر است و لکن سفینة الحسین علیه السلام استثنائی دیگر در جهان هستی است.
    «فرأيت في الحسين عليه السلام خصوصية فى الوسيلة إلى اللّه اتّصف بسببها بانّه بالخصوص، باب من أبواب الجنة و سفينة للنجاة و مصباح للهدى، فالنبى و الأئمة عليهم السلام كلّهم أبواب الجنان ؛ لكنّ باب الحسين أوسع ، و كلّهم سفن النجاة؛ لكنّ سفينة الحسين مجراها فى اللجج الغامرة أسرع و مرساها على السواحل المنجية أيسر ، و كلّهم مصابيح الهدى؛ لكنّ الاستضاءة بنور الحسين أكثر و أوسع ، و كلّهم كهوف حصينة؛ لكنّ منهاج كهف الحسين أسمح و أسهل .
    در حسين عليه السلام براى وسيله تقرّب به خدا بودن، ويژگى اى ديدم كه او ، به سبب آن ويژگى است كه اين گونه توصيف شده است : درى از درهاى بهشت ، كشتى نجات و چراغ هدايت ! پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمّه عليهم السلام همگى درهاى بهشت اند ؛ امّا درِ حسين عليه السلام گشوده تر است . همگى كشتى نجات اند ؛ امّا كشتى حسين عليه السلام در ميان امواج توفان هاى شديد، پُرشتاب تر، و پهلو گرفتنش در ساحل هاى نجات، آسان تر است . همگى ، چراغ هدايت اند ؛ امّا پرتو گرفتن از نور حسين عليه السلام ، بيشتر و وسيع تر است . همگى ، پناهگاه هاى مستحكم اند؛ امّا راه رسيدن به پناهگاه حسين عليه السلام ، هموارتر و آسان تر است».[10]
    از طرفی نیز وجود نازنین سیدالشهدا علیه السلام خود را کشته ی اشک معرفی نموده و بر آن تأکید دارند.
    قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَرامام صادق علیه السّلام فرمودند: امام حسین علیه السلام فرمودند: من کشته ی اشک هستم، هیچ مؤمنى من را یاد نمى‏کند مگر آنکه با یاد من اشک بر دیدگانش حلقه می زند.[11]
    چرا برخی خواسته یا ناخواسته ، بلندگوی وهابیت می شوند و همنوا با آنان با شعائر سید و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام می جنگند؟!
    چرا برخی اشک بر امام حسین علیه السلام را بر نمی تابند و بر این سنت حسنه ی الهی خرده می گیرند و آنرا بی فایده جلوه می دهند، در حالی که تمامی انبیاء و اولیا و علما عملا و لساناً ، همگان را به اشک بر امام حسین علیه السلام دعوت نموده و در غیر اینصورت آنان را به تباکی دعوت می کنند.
    «تباکى» به معناى آن است که انسان به خود حالت گریه بگیرد؛ با «تباکى» و حالت غم و اندوه و گریه به خود گرفتن،می توان به خیل عزاداران پیوست و از پاداش معنوى آن نیز برخوردار شد. در این کار نیز نشانه ظلم ستیزى و مبارزه با ظالمان است؛ چرا که هدف امام حسین علیه السلام چیزى جز این نبود.
    در روایتى در ارتباط با گریه بر مظلومیّت اهل بیت علیهم السلام مى خوانیم: «… مَنْ بَکى وَ اَبْکى واحِدَاً فَلَهُ الْجَنَّهُ، وَ مَنْ تَباکى فَلَهُ الْجَنَّهُ»؛ (هر کس بگرید و (حتّى) یک تن را بگریاند، پاداشش بهشت است و هر کس حالت اندوه و گریه به خود بگیرد پاداش او بهشت است[12].
    اینکه کسی گریه را بی اهمیت جلوه می دهد با حالات بی قرار موعود امم حضرت بقیت الله الاعظم مهدی موعود ارواحنافداه چه می کند؟!
    امام مهدى عليه السلام در زيارت ناحيه مقدّسه خطاب به امام حسین علیه السلام عرضه می دارد: لأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ؛ هر صبح و شام بر تو گريه و شيون مى كنم و در مصيبت تو به جاى اشك ، خون مى گريم .[13]
    این اشک چشم، به عالم بالا مربوط است. اعمال «امّ‌داوود» را بخوانند که آن‌قدر مفصّل است که از ظهر تا غروب، بعضی‌ها آن را نمی‌توانند بجای آورند…؛ که در سجده آخر آن فرمودند: سعی کن اشکی از چشمت بیاید؛ اگر آمد، علامت این است که دعایت مستجاب شده است. عجب شما می‌گویید این اشک هیچ کاره است؟! نخیر این اشتباه محض است، این اشک به اعلی علیین مربوط است، از آنجا استیذان می‌کند، از آنجا استجابت دعا می‌کند.[14]
    بزرگ‌ترین فقهای شیعه، مانند صاحب جواهر و مؤسس حوزه قم، قدس‌سرهما که صاحب یک دوره فقه استدلالی است، هر روز قبل از شروع درس، بر مصائب حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام می‌گریستند و مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی قدس سره، با خاک کف پای عزاداران سیدالشهداء علیه‌السلام، درد چشم خود را دوا کرد. نه تنها غلامی این خاندان افتخار بزرگی است، بلکه خاک کف پای عزاداران سرمه‌ی چشم ماست.
    از طرفی گفته شد نباید خود را عبد حسین بخوانند!  باید عبد خدا شد و بر این امر خرده گرفتند.
    اگر کمی با ادعیه و زیارات معصومین علیهم السلام آشنا باشیم، از این نوع عبارات به تواتر خواهیم دید که امام معصوم علیهم السلام در آن فقره از زیارت به شیعیان تعلیم می دهد که ما بنده و فرزند کنیز شما هستیم.
    در زیارت ائمه بقیع آمده است : یَا مَوَالِیَّ یَا أَبْنَاءَ رَسُولِ اللَّهِ عَبْدُکُمْ وَ ابْنُ أَمَتِکُمُ الذَّلِیلُ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ الْمُضْعِفُ [الْمُضْعَفُ‏] فِی عُلُوِّ قَدْرِکُمْ وَ الْمُعْتَرِفُ بِحَقِّکُمْ جَاءَکُمْ مُسْتَجِیرا بِکُمْ قَاصِدا إِلَى حَرَمِکُمْ مُتَقَرِّبا إِلَى مَقَامِکُمْ مُتَوَسِّلا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِکُمْ أَ أَدْخُلُ یَا مَوَالِیَّ أَ أَدْخُلُ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ أَ أَدْخُلُ یَا مَلائِکَةَ اللَّهِ الْمُحْدِقِینَ بِهَذَا الْحَرَمِ الْمُقِیمِینَ بِهَذَا الْمَشْهَدِ؛«اى سرپرستان من، اى فرزندان رسول خدا، بنده شما، و فرزن کنیز شمایم، که خوار در برابرتان هستم، و فزاینده‏ در والایى قدرتان، و اعتراف کننده به حق شما، آمده به پیشگاه تان، درحالى‏که پناهنده به شما و قصد کننده حرم شما، و متقرّب‏ به سوى شماست، متوسّل به خدا است به وسیله شما، آیا وارد شوم اى سرپرستانم، آیا وارد شوم اى اولیاى خدا آیا وارد شوم اى ملائکه خدا، که در برگیرنده این حرم،و مقیم در این زیارت گاهید»؟
    از طرفی نیز می بایست این افراد بدانند که با کمی تحقیق و دقت در کتب لغت ، عبد معانی مختلفی دارد و از جمله ی آن به معناي مطيع و بنده است و در اصل وصف بود مانند: «رجل عبد، مرد مطيع» ؛ اما بعدا مانند اسم استعمال شده است.
    عبد در قرآن به دو معنا آمده است يكي به معناي بنده و مملوك[15] ديگري به معناي عابد و مطيع خدا در اخلاص و عبادت و اطاعت[16]. جمع عبد در قرآن هم به صورت عباد [17] آمده است و هم به صورت عبيد[18]. اگر عبد به خدا اضافه شود جمع آن به صورت عباد مي آيد و اگر به غير خدا اضافه شود جمع آن به صورت عبيد مي آيد.[19] در نتيجه مي توان گفت: عبد هم به معناي بنده مملوك، و هم به معناي مطيع و پيرو آمده است.
    از طرفی شیعیان این موهبت و افتخار و انتساب که خود را عبد اهل بیت علیهم السلام می پندارندرا از مولای خود امیرمؤمنان ارواحنافداه به ارث برده اند که امام صادق ‏علیه السلام می‌فرمایند: یکی از بزرگان مذهبی یهود، نزد امیر مؤمنان آمد و گفت:ای امیر مؤمنان! پروردگارت از کِی بود؟ امام به وی فرمود:«کِی نبود تا گفته شود کی بود؟! پروردگارم پیش از پیش، از هنگامی که پیشی وجود نداشت، بود و پس از پس، هنگامی که پسی وجود ندارد، خواهد بود. بی ‏نهایت است و برای نهایتش پایانی نیست. در پیشگاه او پایان ‏ها پایان می‏پذیرند. او نهایتِ هر نهایت است». وی گفت:ای امیر مؤمنان! آیا تو پیامبری؟ فرمود:« ويلك! أنا عبد* من عبيد محمد.» ؛«ای وای بر تو! من تنها بنده ‏ای از بندگان محمّدم.[20]» سخن در باب این دو مطلب تمام است .
    با نهایت تأثر می بایست این مطلب را نیز عرضه بدارم که گفته شد:  پیر غلامی امام حسین علیه السلام عنوان و لقب مناسبی نیست! . این سخن نیاز به توضیح و دفاع علمی ندارد… چرا که جوانان امروز و دیروز تمام فخرشان این است که سال ها غلام و نوکر این آستان بوده و خواهند بود و فخری بالاتر از این برای محبان آل الله نیست که آنان را  عبد و نوکر و مطیع و غلام حلقه  به گوش و خانه زاد  اهل بیت علیهم السلام بنامند. از لسان مبارک همان پیر غلامان در قالب شعر پاسخ این مطلب را تبیین که دیگر جای بیان علمی نیست و قلب و زندگی آنان چنین سخن می گوید:

بنویسید شدم پیر اباعبدالله                          نوکری پیر، به تعبیر اباعبدالله

    بنویسید که از کودکی ام تا حالا                        بوده ام پای به زنجیر اباعبدالله
    طفل جانم که چنین شیر شده در پیری             خورده در کودکی اش شیر اباعبدالله
    شیر مهر پسر فاطمه را در کامم                         در ازل ریخت علمگیر اباعبدالله
    روز و شب در پی برپایی بزمش هستم              فکر و ذکرم شده درگیر اباعبدالله
    سرنوشتم چو حبیب بن مظاهر انگار                  گره خورده است به تقدیر اباعبدالله
    به گمانم که شبی پای علم می میرم                        چشم در چشم به تصویر اباعبدالله
    آخرش روز دهم جان مرا می گیرد                 روضه ی سخت و نفسگیر اباعبدالله
    و شیخ بهایی آن اعجوبه ی جهان اسلام که در اصفهان می زیست نیز در بیتی ماندگار چنین می سراید که سخن در این باره نیز بسیار است که سخن از پاسبان بودن از مرزهای اعتقادی داردکه اصلش را نمی توان نفی کرد ولکن هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد.
    اگر سگی ز سگان رضا توانم بود     شفیع خلق بروز جزا توانم بود
    و در خاتمه می نویسم تا به یادگار بماند و نسل های بعد از ما یکی پس از دیگری ملتفت باشند و بدانند : خورشید درخشش و فروغ خود را دارد و خدای متعال اراده فرموده که شعائر حسینی تا روز قیامت استوار و پابر جا باشد.خوب است برخی با آتش بازی نکنند و روی خود را در مقابل تاریخ بیش از این سیاه جلوه ندهند که مخالفت با شعائر حسینی آتش دنیا و آخرت را در پی دارد وَ ذلِک هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ.

والسلام علی من التبع الهدی!

امیری سوادکوهی ـ 23 ذیحجة الحرام 1438 ه.ق

قم المقدسه

__________________________________________________________

پی نوشت:

[1] .ا لأحزاب – 34

[2] . الشورى – 24

[3] . ابن قولويه: كامل الزيارات، ص 116.

[4] . التوبه 10

[5] . مریم 20

[6] . الإسراء 18

[7] .  المائده 6

[8] . جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص836

[9] . صحیفۀ امام، جلد ۱۳، صفحه ۳۲۷

[10] . الخصائص الحسينية : ص ۱۴.

[11] . بحار الأنوار ، ج 44 ، ص 284 .

[12] . بحارالانوار، ج 44، ص 288.

[13] . . بحار الأنوار ، ج 101 ، ص 238 .

[14] . به‌سوی محبوب، ص۱۲۴

[15] . بقره/‌179؛ نحل/76.

[16] . جن/10؛ اسراء/4؛ كهف/2.

[17] . بقره/208.

[18] . ق/30.

[19] . قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ هفتم، 1376، ذيل مادة‌ «عبد».

[20] . الکافی:5:89:1 و 8:90:1، التوحید:3:174، الاحتجاج:126:496:1