نقدی بر نظریه ی آیت الله محقق داماد در باب مؤمن و کافر
-
در پی سخنان آیتالله دکترسیدمصطفی محققداماد، رئیس گروه حقوق دانشگاه شهید بهشتی تهران در نهمین دوره مرکز گفتوگوی ادیان و تمدنها و شورای جهانی کلیسا، و بیان نظریه ای به این معنا که دوران دسته بندی مردم به کافر و مؤمن گذشته است و برخی مباحث دیگر ، حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمّد امیری سوادکوهی در مقاله ای به نقد نظریات این استاد دانشگاه پرداخت.
-
وی در نقد این نظریه تأکید کرد: با تغییر لفظ نمی توان ریشه ی ناتوانی بشریت آبیاری و ضعف علمی و عملی برخی از مجامع علمی و دانشگاهی را تقویت کرد ، چرا که محارب جزئی از کفر است و صلح جو مصداقی از شخصیت مؤمن؛ و نباید از تبیین مسئله ی ایمان و کفر هراسید، چرا که قرآن و برهان و عرفان آن را کاملاً تصدیق می کند.
-
متن این مقاله بدین شرح می باشد:
-
بسم الله الرحمن الرحیم
-
چندی پیش در برخی رسانه ها جمله ای منسوب به یکی از شخصیت های علمی حوزه و دانشگاه در مقوله ی مهم ایمان و کفر مطرح شد که «دستهبندی بشر به مؤمن و کافر، دستهبندی نادرستی است!»؛ که این مطلب از دیدگاه ما قابل تأمل و بررسی است.
-
خدای متعال در قرآن کریم و سایر کتب آسمانی بارها بشر را به مؤمن و کافر و گروه های مختلف تقسیم بندی نموده و با تمییز قرار دادن طبقات مختلف جامعه، خیر و شر ، حق و باطل را از هم جدا نموده تا جامعه با راه سعادت و شقاوت آشنا و صراط مستقیم بر همگان آشکار شود.
-
اصرار بر غیر اصولی بودن این تقسیم بندی امری است که حقیقتاً قابل پذیرش نیست، چرا که خدای متعال بارها بصورت کلی و جزئی بر این امر تأکید نموده و افرادی چون مؤمن آل فرعون را در آیه 29 سوره غافر معرفی و 17 آیه از کلام الله شریفش را به او اختصاص داده است.
-
خدای متعال بارها در قرآن کریم بشریت را به مؤمن و کافر دسته بندی و با یا ایها الذین امنوا…و یا ایها الذین کفروا… از آنان یاد نموده ، تا آنجا که جمله ی “یا ایها الذین آمنوا” 89 بار در قرآن تکرار شده است .
-
خطاب و ندا با سبکهاي مختلفي در قرآن کريم آمده است که گاهي به شکل استفهام و گاه به صورت امر و نهي و گاهي به صورت خبر، تمنّي، ندا آمده و خلاصه اينکه خطابات قرآني به وسيله جملههاي مختلف خبري و انشایي و با ضماير و افعال مخاطب و گاهي متکلّم صورت ميپذيرد.
-
خطابات قرآن بر اساس مراتب انسانها است و برخی از مفسرین چنين می گويند: حکمت الهي اقتضاء نموده که در کلام خود هر جا مراد جمهور مردمند «يا ايها الذين امنوا» گويد و هر جا مراد اهل ولايت و مؤمن کامل است «يا عبادي» گويد. غرض تنبيه و نشان دادن مراتب بشر است که اکثر افراد در مرتبه حيواني ماندهاند، اگر چه هنوز استعداد ترقّي دارند و بعضي قدمي بالاتر نهاده و به مرتبه نفس ناطقه رسيدهاند و داراي ايمان گرديدهاند و آنها علماء و دانشمندان هستند و بعضي قدمي فراتر گذارده و به مرتبه «عقل بالفعل» رسيدهاند و آنها عباد الله و ربانيّيّن ميباشند و گويند عرب وقتي خواهد يک مطلب مهمي بگويد براي اين که مخاطب را حاضر گرداند براي شنيدن «يا ايّها الناس» ميگويد.[1]
-
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه نیز ذيل آيه 105 سوره بقره ميفرمايد: «يا ايها الذين امنوا » اين جمله اوّلين موردي است که خداي تعالي مؤمنين را با لفظ «يا ايّها الذين آمنوا خطاب ميکند و در قرآن کريم هر جا مؤمنين با اين خطاب و يا جمله «الذين امنوا» تعبير شدهاند منظور مؤمنين اين امّتند. امّا از امت هاي قبل از اسلام به کلمه «قوم» تعبير ميکند. مثل اين که فرمود: «قوم نوح و قوم هود» و يا فرمود: «قال يا قوم ارأيتم ان کنت علي بينه» و يا به لفظ اصحاب تعبير کرده و از آن جمله ميفرمايد: «اصحاب مدين و اصحاب الرس» و در خصوص قوم موسي علیه السلام تعبير به «بني اسرائيل» و «يا بني اسرائيل» آورده است.
-
پس تعبير به لفظ «الذين امنوا»و دسته بندی اینچنینی تعبير محترمانهاي است که منشاء قرآنی دارد و خدای متعال اين امت را بدان اختصاص داده و چيزي که هست از دقّت و تدّبر در کلام خداي تعالي اين نکته استنباط می شود .
-
علما و عرفا و فلاسفه ی بزرگ نیز بارها بشریت را بر این دو قسم تقسیم می کردند و می فرمودند: مؤمن و کافر بعد از مرگ می گویند کاش زودتر وفات می کردیم … .
-
از طرفی نیز خدای متعال در جای جای قرآن کریم صفات مؤمنان را بر می شمارد که مردم جامعه، خود را به آن صفات سوق داده و زمینه سعادت خویش را فراهم آورند.
-
عجبا گفته می شود که انسان ها را به محارب و صلح جو تقسیم نمایند حال آنکه از بیان و تقسیم بندی مؤمن و کافر هراس دارند ؟!
-
خدای متعال در قرآن با تبیین صفات مؤمنین نه تنها صلح جو بلکه حق را از باطل تمییز داده و صاحبان خرد را تربیت می کند.
-
اینکه خدای متعال می فرماید از صفات مؤمنین این است که آنان بر روی زمین متواضعانه راه میروند، «اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[2] این خود یکی از راه های صلح جو نمودن بشریت به این صفت است که از صفات عالیه ی مؤمنین می باشد.
-
چرا از دسته بندی قرآنی به نام مؤمن می هراسیم و به چه علت بشر را به همانی که خدای متعال معرفی نموده وصف نکنیم؟!
-
خدای متعال در قرآن یکی دیگر از صفات مؤمن را حلم و بردباری معرفی نموده و فرموده: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً »[3]؛و زمانی که جاهلان، به آنان خطاب ـ جاهلانه ـ کنند با سلام و بیان خوش جواب دهند.
-
آیا اگر این امر بدرستی در جامعه پیاده شود، جامعه صلح جو و در پی امن و آرامش نخواهد بود؟
-
سؤال ما این است که حقیقتاً چرا بشریت را با نام مؤمن که از القاب خدای متعال و کافر که از القاب شیطان رانده شده است به سمت دیگری سوق دهیم؟
-
اگر ما در تقسیم بندی بشریت از مؤمن سخن می گوییم، خدای متعال یکی دیگر از صفات آنرا رفتار کریمانه در مقابل لغو می داند که می فرماید:وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[4]و چون با لغو مواجه شوند، بزرگوارانه از آن میگذرند.
-
حقیقت آن است که ما نمی توانیم به خود بقبولانیم که در معرفی مؤمن و صفاتش و کافر و صفاتش در جوامع بشری کوتاهی نمودیم و حال در پی ذائقه ای دیگر با نام صلح جو و محارب در پی جبران مافات گذشته ی مجامع علمی و دانشگاهی خویشیم.
-
با تغییر لفظ نمی توان ریشه ی ناتوانی بشریت را آبیاری و ضعف علمی و عملی برخی از مجامع علمی و دانشگاهی را تقویت کرد، چرا که محارب جزئی از کفر است و صلح جو مصداقی از شخصیت مؤمن.
-
اینکه ایشان فرمودند به نظر بنده در زمان معاصر تقسیم انسانها به مومن و کافر دورانش گذشته است و باید به جای این تقسیمبندی جهان بشریت را به محارب و صلحجو تقسیم کنیم، به نظر ما این سخن شبیه همان سخنی هست که روشنفکرنماهایی پیدا شده اند و می گویند که با این فقه نمی توان دنیا را اداره کرد و علی الظاهر بنابر فرمایشی که مطرح شد با الفاظ قرآن که بشریت را به مؤمن و کافر تقسیم بندی کرد نمی توان دنیا را دعوت به آرامش کرد.
-
اگر بخواهیم بپذیریم شخصیتی که ایشان آنرا می ستاید (جناب سهروردی) ، که از نگاهشان شهید تکفیر است، می بایست بگوییم یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر که در بین آنها بسیاری بودند که به شدیدترین وضعیت کشته و شهید شده اند نیز شهید تکفیر بوده اند که این اشتباه محض است.
-
قرآن کریم از مقوله هرمنوتیک فارغ بوده و پیامبر ما نیز مدیتیشن نبوده و کلام قرآن نیز کلام وحی و تقسیم بندی خدای منان نیز بدون هیچ نقصی بوده است چرا که قرآن هیچگاه کهنه و منسوخ نمی شود که نعوذ بالله بگوییم به سبب تقسیم بندی خدای متعال به کافر و مؤمن، پیامبران الهی هم قربانی تکفیر بوده باشند!.
-
امام خمینی قدس سره در این باره می فرمایند: «قرآن يك سفرهاي است كه انداخته شده است براي همه طبقات ؛ يعني يك زباني دارد كه هم زبان عامه است و هم زبان فلاسفه و هم زبان عرفاني اصطلاحي است و هم زبان اهل معرفتبه حسب واقع است».[5]
-
حقیقت امر این است که قرآن كتابى است فوق افكار بشر، كسى تا كنون نتوانسته كتابى همانند آن را بياورد، اين كتاب يك معجزه بزرگ آسمانى است و اعجاز و خارق العاده بودن قرآن به زمان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و يا جامعه عرب مخصوص نيست بلكه پيوسته بسان سندي زنده و گواهي روشن و برهاني استوار بر تارك اعصار و قرون ميدرخشد.
-
پيامبر عاليقدر در سخنان خود، به خصيصه «نهايت ناپذيري» قرآن اشاره ميكند و ميفرمايد: «… ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ»[6]؛ ظاهرش جلوه و زيبائى دارد و باطنى ژرف و عميق است ستارگانى دارد و ستارگانش هم ستارگانى دارد، شگفتي هايش به شماره در نيايد و عجائبش كهنه نگردد، در آنست چراغهاى هدايت، و جايگاه نور حكمت و راهنماى معرفت است براى آن كس كه بشناسد صفات را.
-
امير مؤمنان علی علیه السلام نيز در يكي از خطبهها به اين خصوصيت اشاره ميكند و ميفرمايد: «سراجا لا تخبو توقده و بحرا لا يدرك قعره»[7] ؛ درآن مشعل فروزانی است که فروغ و تابش آن به خاموشی نمی گراید و دریای عمیقی است که فکر بشر به ژرفای آن نمی رسد.
-
اين حقيقت امروز براي دانشمندان كاملا ملموس است و هر روز از قرآن، حقايق تازهتري را كشف ميكنند و يكي از علل جاوداني بودن قرآن، همين است كه در هر عصري دانشمندان جهان به فراخور دانش و اطلاعات خود، از آن بهرهمند بودهاند و بهرهرساني و نور افشاني او به دوره و زماني و به گروه و توده خاصي اختصاص نداشته است.
-
شخصي از عالم آل محمّد علیهم السلام حضرت علي بن موسي الرضا علیهما السلام پرسيد: چرا قرآن پيوسته طراوت و تازگي دارد و انس و ممارست با قرآن و تلاوت و خواندن آن، مايه كهنگي آن نميگردد؟ امام در پاسخ فرمود: «ان الله تعالي لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس، فهو في كل زمان جديد و عند كل قوم غض إلي يوم القيامه».[8] زیرا خداوند متعال آن را برای زمان معین یا گروه خاصّی قرار نداده [و مخاطبین آن تمام انسانها در طول تاریخند]؛ به همین دلیل در هر زمان تازه است و تا زروز قیامت نزد هر قومی با طراوت و شاداب می باشد.
-
اگر دسته بندی بشر به مؤمن و کافر امر نادرستی است چرا خدای متعال در قرآن به مراتب مردم را چنین خطاب می کند؟
-
تغییر ذائقه به محارب و صلح جو از چه سرچشمه می گیرد؟ این تغییر لفظ نمی تواند سهرودی و شخصیت های عرفانی قبل و بعد ما را از خطر ترور تکفیر نجات دهد ، چرا که عقل سلیم و فطرت انسانی پذیرای چنین نظریه ای نیست.
-
دستهای سیاسی که در بیان ایشان آمده و از آن سخن می گویند، زاییده ی همان استعماری بوده که صراحتاً ایمان را نشانه گرفته است و شیطان پرست ها نیز مظهر آشکار کفر یعنی ابلیس را ملجاء و مأوای هواهای نفسانی خود قرار داده اند.
-
اینکه ایشان فرمودند نهاد کفر و ایمان نباید در بین جوامع بشری وجود داشته باشد، امری است کاملاً قابل تأمل و در اینجا می بایست مساجد و بتکده هارا نیز ویران کرد چرا که نمی توان گفت این مقر عبادت مؤمن است و آن محل گناه کافر.
-
اینکه ایشان فرمودند: نهاد کفر و ایمان است که جامعه بشری را از نظر یک شخص دینی به خودی و غیرخودی تقسیم میکند و به جای دوستی تخم عداوت میکارد، آیا با این تئوری مشکل بشریت حل می شود؟
-
آیا اینکه همه تابع یک قانون و کنواسیون باشند جنگی به وجود نمی آید می تواند دلیل قانع کننده ای برای مسائل فوق الذکر ایشان باشد؟! در حالی که کسانی در زمان خود ما در نهادهای بزرگ حقوق بشری هستند و هر روز یک حق از حقوق انسانی را تصویب می کنند و در عمل داعش و القاعده و اسرائیل جنایتکار را تقویت می کنند و در مقابل خود را صلح جو معرفی می کنند در حالی که زارع بذر کینه و نفاق و کفر در جهان بشریت هستند.
-
اینکه ایشان فرمودند: ایمان و کفر دو امر قلبی است و به حقوق شهروندی سرایت نمیکند، تعریف ایشان از حقوق شهروندی چیست؟! مگر نه این است که قلب بر جسم اثر می گذارد و جسم بر جامعه تأثیر گذار است.
-
اینکه ایشان فرمودند: مراد از کفاری که در قرآن قتالی به آن واجب شده کفار زمان رسولالله بوده که با پیروان او در حال جنگ بودهاند و شامل غیرمسلمانان زمان حاضر نمیشود ؛ این مطلب نیز بسیار جای تأمل است و از مقام والای علمی ایشان متعجب و متحیرم!.
-
مجتهد جامعالشرايط بعد از سالها تمرين و ممارست طاقت فرسا و بعد از شناخت كامل و همهجانبه يك موضوع و پس از احاطه كامل بر تمام آيات و روايات مرتبط با حكم آن موضوع و درنظر داشتن تمام قرائن و شواهد موجود نهايتاً با كمال احتياط ، نظر و فهم خود _ كه البته هم بر خودش و هم بر مقلدينش حجت است _ را در مورد حكم آن موضوع ارائه مىدهد ، و اگر مسئله مربوط به جامعه اسلامى بود اين مقام شامخ ولى فقيه است كه تكليف مسلمين را روشن مىكند .
-
حال اشارهاى به تفسير اجمالى آيه مورد بحث مىنماييم : در اين آيه چهار دستور در مورد مشركين ديده مىشود : بستن راهها ، محاصره كردن ، اسير ساختن ، و بالآخره كشتن و ظاهر اين است كه چهار موضوع به صورت يك امر تخييرى نيست ، بلكه با در نظر گرفتن شرايط محيط و زمان و مكان و اشخاص مورد نظر ، بايد هر يك از اين امور كه مناسب تشخيص داده شود ، عملى گردد. اگر تنها با اسارت و محاصره كردن و بستن راه بر آنها در فشار كافى قرار گيرند از اين راه بايد وارد شد و اگر چارهاى جز قتل نبود كشتن آنها مجاز است. اين شدت عمل به خاطر آن است كه برنامه اسلام ريشه كن ساختن بت پرستى از روى كره زمين بوده ، و همانطور كه مى دانيد ، مساله آزادى مذهبى ، يعنى ترك اجبار پيروان مذاهب ديگر براى پذيرش اسلام ، منحصر به اديان آسمانى و اهل كتاب مانند يهود و نصارى است ، و شامل بت پرستان نمىشود ، زيرا بت پرستى مذهب و آئين نيست كه محترم شمرده شود ، بلكه انحطاط و خرافه و انحراف و بيمارى است كه به هر حال و به هر قيمت بايد ريشه كن گردد ولى اين شدت و خشونت نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد ، بلكه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مىتوانند جهت خود را تغيير دهند ، لذا بلافاصله اضافه مىكند : اگر آنها توبه كنند و به سوى حق باز گردند و نماز را بر پا دارند و زكاه را ادا كنند ، آنها را رها سازيد و مزاحمشان نشويد «فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّكاهَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ »[9] و در اين صورت با ساير مسلمانان كمترين تفاوتى را ندارند و در همه احكام و حقوق با آنها شريكند زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است ، و كسى را كه به سوى او باز گردد ، از در خود نمىراند «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ »[10] . سپس اين موضوع را در آيه بعد با دستور ديگرى تكميل مىكند تا ترديدى باقى نماند كه هدف اسلام از اين دستور تعميم توحيد و آئين حق و عدالت است ، نه استعمار و استثمار و قبضه كردن اموال يا سرزمينهاى ديگران ، و مىگويد : اگر يكى از بت پرستان از تو در خواست پناهندگى كند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ»[11] . يعنى در نهايت آرامش با او رفتار كن ، و مجال انديشه و تفكر را به آنها بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازند ، و اگر نور هدايت بر دل آنها تابيد آن را بپذيرند . بعد اضافه مىكند كه او را پس از پايان مدت مطالعه به جايگاه امن و امانش برسان تا كسى در اثناء راه مزاحم او نگردد .« ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ »[12] . و سرانجام علت اين دستور سازنده را چنين بيان مىكند كه : اين بخاطر آن است كه آنها قومى بى اطلاع و ناآگاهند «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ »[13]. بنا بر اين اگر درهاى كسب آگاهى به روى آنها باز گردد ، اين اميد ميرود كه از بت پرستى كه زائيده جهل و نادانى است خارج شوند ، و به راه توحيد و خدا كه مولود علم و دانش است گام بگذارند . در منابع شيعه و اهل تسنن نقل شده كه يكى از بت پرستان پس از الغاى پيمان آنها ، به امام علی علیه السلام گفت : اى فرزند ابو طالب! اگر كسى از ما بعد از گذشتن اين چهار ماه بخواهد پيامبر را ملاقات كند و مسائلى را با او در ميان بگذارد و يا سخن خدا را بشنود ، آيا در امنيت خواهد بود ؟ ! امیرمؤمنان فرمود آرى ، زيرا خداوند فرموده «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ . . .»[14] و به اين ترتيب سختگيرى فوق العادهاى كه از آيه اوّل استفاده مىشود ، با نرمشى كه در آيه دوم به كار رفته ، تعديل مىگردد ، و راه و رسم تربيت همين است كه هميشه شدت عمل را با نرمش بياميزند و از آن معجونى شفا بخش بسازند.[15]
-
در هر صورت ما معتقدیم نظریه ای که توسط ایشان مطرح شد قابل پذیرش نیست و قرآن و برهان و عرفان دستهبندی بشر به مؤمن و کافر را کاملاً تصدیق و تأیید می کند.
-
و السلام علی من اتبع الهدی
امیری سوادکوهی ـ قم المقدسه
11 ذیحجة الحرام 1438 ه.ق
____________________________________________________________________________
پی نوشت:
[1] .اقتباسی از تفسير مخزن العرفان
[2] .فرقان، آیه63
[3] .فرقان، آیه64
[4] .فرقان،آیه73
[5] . صحیفه امام خمینی، جلد ۲۰ ،صفحه ۴۰۸
[6] . الكافي ، ج2، ص 599
[7] . نهج البلاغه، خ 193
[8] . تفسير برهان،1/28
[9] .توبه، آیه12
[10] .مائده، آیه75
[11] .توبه، آیه 7
[12] .همان
[13] .همان
[14] .همان
[15] . تفسير نمونه ، ج 7 ، صص : 294 – 293