زخم کهنه ای به نام محرومیت سوادکوه

    حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمّد امیری سوادکوهی در  یادداشتی قابل تأمل و بی پرده ، ضمن نگارش درد نامه ای راجع به وضعیت زادگاهش، احساس قلبی خود را نسبت به آن منطقه و مردم شریفش ابراز داشت.
    این محقق جوان در بخشی از این یادداشت می نویسد: حال سوادکوه خوب نیست!. حال و روز سوادکوه را باید از غرور های شکسته جوانان ارزشمند سوادکوهی جویا شد که هر روز برای شان به سختی یک سال می گذرد و شرمنده پدر و مادر پیرشان و یا نو عروس زندگی شان هستند.
    حال و روز سوادکوه را باید از دل های شکسته ی  پدر و مادرهای درد کشیده ی سوادکوهی و همچنین میتینگ های رسانه ای برخی سیاسیون جویا شد که ژست های قهرمانانه ی شان آنان را سرمست کرده است .
    متن این یادداشت بدین شرح می باشد:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    با افتخار می گویم اینجانب یک سوادکوهی هستم.
    فرزند سرزمینی که تاریخ از آن به دیار بزرگمردان، عالمان، پهلوانان، غیرتمندان و سخت کوشان یاد کرده است.
    سرزمین پاکی که در تمام دوران تاریخ ، مهد فرهنگ و منش پهلوانی و غیرت دینی بوده و حماسه های سَرو قامتان دیار شِروین بر احدی پوشیده نیست.
    دیار سر سبز و خرّمی که شاه عباس ها و اعتمادالسلطنه ها و جلال آل احمدها را در مقابل عظمت و شکوهش خاضع و خاشع گردانیده و  به گواهی تاریخ ، روزگاری دیار تخت نشینان، دیار دیوان و آیین و فرهنگ ایران بود.
    از سوادکوه بزرگانی پا به عرصه وجود گذاردند که عده ای از آنان برخی از ممالک را دگرگون و  خدمات مادی و معنوی آنان تا به امروز چشم ها را می نوازد.
    از سوادکوه فقیهانی پا به عرصه علم و فقاهت و مرجعیت نهادند که برخی از آنان مایه شگفتی دنیای اسلام شده اند.
    از سوادکوه عَلَم دهه فرخنده غدیر و پرچم انقلاب روح خدا بر فراز آسمان عالم بر افراشته شد.
    از سوادکوه بزرگانی پا به عرصه وجود نهادند که فتنه را زیرپای خود لِه کردند و جوانان غیرتمندش جان خود را فدای خاک پاک میهن و انقلاب شان کردند.
    افتخار بنده نیز این است که در هر کجا از مجامع علمی دنیا که حضور پیدا می کنم ، مقاله ای می نویسم و یا کتابی تألیف می کنم، با افتخار خود را “سوادکوهی” معرفی می کنم.
    شاید خیلی ها سوادکوه را بشناسند و از گذشته اش مطلع باشند، ولی یک سؤال: آیا از حال و روز امروزش نیز خبر دارید؟ حال و روز امروز سوادکوه قابل نوشتن نیست، همانطوری که قابل دیدن هم نیست.
    حال و روز سوادکوه را باید از غرور های شکسته جوانان ارزشمند سوادکوهی جویا شد که هر روز برای شان به سختی یک سال می گذرد و شرمنده پدر و مادر پیرشان و یا نو عروس زندگی شان هستند.
    حال و روز سوادکوه را باید از دل های شکسته ی  پدر و مادرهای درد کشیده ی سوادکوهی و همچنین میتینگ های رسانه ای برخی سیاسیون جویا شد که ژست های قهرمانانه ی شان آنان را سرمست کرده است .
    حال و روز سوادکوهِ امروز را باید در کوچه ها و خیابان ها و صف های طولانی درخواست های وام مردمان این شهرستان جویا شد.
    حال و روزِ سوادکوهِ امروز را باید از خجالت پدر پیری جویا شد که بغض های زندگی اش را تنها پناهگاه شهر، امامزاده ی عبدالحق علیه السلام می شکند و نجوا می کند.
    حال و روز سوادکوه را باید از شرکت های تعطیل شده این سامان جویا شد که هر کسی به نوبه ی خود کلنگی بر خاکش می زند و می خندد و ربان قیچی می کند، غافل از آنکه هر کلنگی که بر این خاک می زنند زخمی عمیق تر بر پیکره امید جوانان این منطقه است.
    سهم سوادکوه از توسعه، اقتصاد و پیشرفت ایران اسلامی چه بوده است؟! سوادکوهی که روزگاری محور پیشرفت ایران به شمار می رفت، حال روزگارش چگونه است؟البته جفا ست که خدمات انجام شده توسط مسئولان خدوم را نادیده بگیریم، ولی سوادکوه امروز در شأن سوادکوه بزرگ نیست اگر چه سوادکوه را ارباً ارباً کردند!.
    جوانان این دیار از وعده وعیدهای برخی، که بعضاً این جوانان غیور را با ابزارهای تبلیغاتی خود اشتباه می گیرند و از صداقت قلبی آنان سوء استفاده می کنند خسته شده اند.
    عده ای که شخصیت جوانان سوادکوهی را به عنوان نردبان پیشرفت دنیوی و افتخارات مدیریتی خود قرار می دهند تا بتوانند چند روزی شیرینی کاذب دنیا را مزمزه کنند.
    البته و به لطف خدا و به برکت جمهوری اسلامی و خون پاک شهدا و ارشادات رهبری عزیز، مسئولان و نمایندگان خدوم و زحمتکش و انقلابی در سوادکوه ما بسیارند.
    ولی بگذارید صادقانه بگویم که «خوبان نیز خوبی های شان را بر سوادکوهی های ارزشمند تمام نکردند» .
    خوب است دولتمردان ما که در سفرهای شان به شهرهای مختلف ایران سیر و سیاحت می کنند و گهگداری به موزه ها و گنجینه های آنان نیز سر می زنند، به سوادکوه ما نیز نیم نگاهی بیندازند.
    بیایند تا آنان را با یکی از گنجینه های ارزشمند شهرستان سوادکوه آشنا کنیم.
    موزه ای بزرگ و کم نظیر که متأسفانه برخی هنوز  فرصت ننمودند به آن سری بزنند. آری ! شاید چند صباحی با آنان عکس یادگاری گرفتند ولکن پس از مدتی که تاریخ مصرف شان را به زعم خود مُنقَضی دیدند ، آنان را به تاریخ سپردند.
    آری ! گنجینه ای که در سوادکوه ما هست گرد غربت بر شانه هایشان دیده می شود: گنجینه های ارزشمندی به نام جوانان.
    جوانانی که باید علمدار اقتصاد شهر خود باشند، امروز شرمنده ی پدران بازنشسته دیار خود هستند که جیب های شان خالی، مدارج علمی دانشگاهی شان بالا و نگاه های صادقانه و نا امیدانه شان به خورشید است!
    در دیار ما برخی نیز خود را مالک سوادکوه می دانند! در حالی که مالک نفس خود نیز نیستند و شیطان همواره آنان را بازی می دهد.
    این یادداشت و درد و دل ها  که رسالت نویسندگان است را به نوبه ی خود  به یادگار می گذارم تا شاید برخی بیدار شوند …! خصوصاً آنانی که با لطف مردم غیرتمند سوادکوه ، به نان و نوایی رسیدند و  امروز  در عمل، خود را در عمل سوادکوهی نمی دانند و از توانایی خود برای آبادانی زادگاه خود قدم بر نمی دارند.!
    همه ما مسافریم … یقیناً تاریخ درباره ما و شما قضاوت خواهد کرد!
    اینجا سوادکوه است. مردمش با غیرت. جوانانش گنج نهان … روزگارش سخت و دلگیر…
    سوادکوه محروم است البته نه از لحاظ فرهنگ، بلکه از لحاظ اقتصاد…این را برخی بفهمند! اگر صورت جوانان سوادکوهی سرخ است از فرهنگ بالای آنان است نه از گرمای ثروت و بی عاری.!
    خدایا سوادکوه را به تو سپردم که به خلق ناسپاست امیدی نیست.

امیری سوادکوهی
6/11/1392